
روایت پزشکی که نسبت به دردمندی ایتام قلبِ رئوفی دارد
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی کمیته امداد، به بهانه روز پزشک، راهی مطب دکتری میشویم که حامی ایتام است. با آمدن صدای پای شهریور، گرمای هوا در استان اردبیل هم رو به سردی میرود و نسیم خنکی درختان را میرقصاند.
او متخصص قلب و عروق است. از قرار خبر ندارد و در حرکتی شگفتانه به سراغش میرویم تا از کمکهایش تقدیر به عمل آید. میتوان خورشید را هم نگاه کرد که میخندد با اینکه ابری تیره جلویش را سد کرده و شاید نم باران بزند بر رخِ شهر.
در اطراف مطب، گلهای فراوان به چشم میخورند با رنگهای مختلف و عطرهای گوناگون. بهار را میتوان در دلِ تابستان دید؛ به همان سرسبزی و سرزندگی!
نقش بسته در همه جای مطب از اشعار زیبا و احادیثی از امیرالمونین علی(ع) در خصوص رسیدگی به ایتام. جایی دور میتوان گلهای خندان را دید که باغبانی بر روی گلبرگهایشان آب میپاشد و رهگذران در عبور روزگار، به منشِ پهلوانی چشم دوختهاند که لباس پزشکی به تن دارد و دست نوازش بر سر ایتام میکشد.
سال 1393 برای او رنگ و بوی دیگری داشت. یادش آمد که بارها در مطب و بیمارستان به کودکان نیازمند کمک کرده بود اما اینکه مستمر باشد و مداوم...؛ به ذهنش آمد میتواند با ثبت نام در طرح اکرام ایتام، ماهانه مبلغی را به فرزندان یتیم و محسنین مساعدت کند. با خودش میگفت: «چه خوب میشد به همه این کودکان کمک کنم» و باز خیالپردازی میکرد در خصوص ایتام که کدام بیش از دیگری نیازمند است؟
سرش را بالا برد و ماه را تماشا کرد. حسِ بارانی داشت و باریدن. حسی از قطرههایی که صورتش را خیس میکرد و بغضی که ترکیده بود. نام «باران» بیش از نامهای دیگر به چشمش میخورد.
باران در تابستان!
باریدن گرفته بود و اشکها خیال ایستادن نداشت. فاطمه، زینب و مهدیه، نامهای دیگری بود که از برابر دیدگانش میگذشت. دلش رضا نمیداد به پُر کردن فرم. نمیخواست نامش جایی درج شود. میخواست چند شناسنامه بردارد و برود. به نام مستعار فکر میکرد که کسی هم با خبر نشود. پیش آمد و فرم را گرفت... با دستی لرزان نوشت.
شب به روشنی میزد و ستارهها خودنمایی میکردند. ماه درخشانتر به نظرش میرسید. چهار فرزند را انتخاب کرد و شناسنامههایشان را گرفت. دلش طاقت نیاورد و بار دیگر شناسنامهها را برداشت و به چهرههای کودکان نگاه کرد. هر یک از آنها زندگی خاص خود را داشت و او نمیدانست در چه وضعیتی هستند اما باید کاری میکرد تا خوب درس بخوانند و در آینده فرد موفقی شوند.
اینک از آن روز 9 سال میگذرد. او با همان حال و هوای نخستین واریزیاش به حساب ایتام در مرداد ماه سال 1393، به یاد این کودکان است. کسی که هنوز هم دوست ندارد کسی ندامش را بداند و یا از اقدامات خیرخواهانهاش پردهای برداشته شود.
در طول این سالها بیش از 80 میلیون تومان به حساب فرزندان معنویاش واریز کرده و تلاش دارد باری از دوش خانوادههای نیازمند آنها بردارد.
با اینکه تصویر چهره کودکانه این 4 فرزند معنوی را بارها تماشا کرده، با این حال دلش راضی نمیشود که از نزدیک آنها را ببیند و خود را راضی میکند که به سراغشان نرود که اگر برود، شاید نتواند سدی در برابر بارانِ سیل آسای دیدگانش بنهد و احساساتش را کنترل کند.
به بهانه روز پزشک برای تقدیر از او رهسپار شدیم که راضی به این کار نبود و به سختی قبول کرد و خواست همچون مولا علی(ع) گمنام باشد اما وقتی صحبت از جریانسازی فرهنگ احسان و نیکوکاری شد، با سکوتش رضایت داد تا دیگر پزشکان نیکوکار نیز به خیل عظیم حامیان بپیوندند.
مهر ماه برای او معنا و مفهوم دیگری دارد. فرصتی است که در کنار تهیه لوازم تحصیلی برای فرزندان معنویاش، هر سال برای سایر دانشآموزان تحت حمایت کمیته امداد نیز بستههای تحصیلی کیف، کتاب، دفتر، خودکار، مداد و... تهیه میکند تا آنها مشکلی در رفتن به مدرسه و خواندن درس نداشته باشند و برای ساختن آیندهای بهتر تلاش کنند.
به راستی که متخصص قلب است و دلش گره خورده به دلهای گرفتار کودکانِ یتیم و محسنین. در قلبها به دنبال قلبی تپنده برای کودکانِ نیازمند میگردد تا بانی خیر شده و نگذارد آنها به خاطر نداری، از تحصیل باز بمانند یا سرنوشت دیگری پیدا کنند.
قلبِ او، سرشار از رافت است و کسی چه میداند، شاید متخصص قلب شده است برای جراحی قلبهایی که احساس ندارند و کاش روزی برسد جراحی پیدا شود و چنین قلبهایی را ترمیم کند برای یاری ایتام.
وقتی از مطب بیرون میآییم، ماه خودنمایی میکند. گلهای شب بو در اطراف مطب بدرقهمان میکنند. او سر به زیر ایستاده و چیزی نمیگوید اما قلبش... .
انتهای پیام